4.7از 5

سفر شبانه

کتاب
دسته بندی
رضا شیرازی
نویسنده
رایگان
خرید
    نظر شما چیست؟
    • معرفی کتاب
    • مشخصات کتاب
    یکی یکی با عجله وارد کوپه شدند و سریع سرجای خود نشستند. مادر با رضایت خاطر از پنجره به بیرون نگاه کرد. دخترش هم همین کار را کرد. وقتی باربر دو چمدان سنگین را آورد ، پدر در جیب جلیقه اش دنبال پول خرد گشت. ولی به نظر می رسید که اکراه دارد. باربر به دستان مرد خیره مانده و منتظر بود.
    عاقبت آدلفو پول خردی پیدا کرد . باربر به پشت و روی سکه نگاهی انداخت و خداحافظی کرد. مادر گفت: چه بی ادب . همه در سکوت به سمتی نگاه کردند. انگار با هم بیگانه بودند. آنها در یکی از اولین واگن ها نشسته بودند...