0.0از 0

حضرت یار

کتاب
دسته بندی
سخن
ناشر
زهره کلهر
نویسنده
رایگان
خرید
    نظر شما چیست؟
    • معرفی کتاب
    • مشخصات کتاب
    دمدمای صبح،وقتی عمارت در روشنایی طلایی رنگ خورشید برق می زد،دخترک پریشان و دلداده ی آن عمارت بزرگ،بی حال و بی رمق از کشمکشی جان فرسا،سر در بالش فرو برد و بی توجه به قطره اشکی که راه خود را از گوشه چشمش پیدا کرده بود،زیرلب با خود واگویه کرد:– تو آن بلای قشنگی که آمدی به سرم!و همان لحظه بود که خداوند ایستاده و با لبخند برایش دست می زد.