5.0از 5

درویش و اژدهای هفت سر

و 14 داستان دیگر

کتاب
دسته بندی
آتریسا
ناشر
رایگان
خرید
    نظر شما چیست؟
    • معرفی کتاب
    • مشخصات کتاب
    یک روز درویشی در میان مردم در یک میدان نشسته بود. ناگهان شعله ی آتشی از دور به طرف آن ها آمد و اژدهایی که هفت سر داشت خودش را وسط میدان انداخت.

    هر کسی از ترس به گوشه ای فرار کرد. الا درویش و پیرمردی که بسیار فقیر بود. درویش که دید همه وحشت زده شده اند گفت: «نترسید، این اژدهای هفت سر، زن می خواهد، چه کسی حاضر است دخترش را به اژدها بدهد.»

    همه آدم ها که دیگر ترس شان ریخته بود دور درویش و اژدها جمع شدند اما هیچ کسی حاضر نشد دختر خودش را به اژدها بدهد الا پیرمرد فقیر که دار و ندارش از مال دنیا فقط همین یک دختر بود.

    درویش دختر پیرمرد را برای اژدها عقد کرد و اژدها دختر را روی کولش گذاشت و رفت...