0.0از 0

برادر خوانده

برگزیده جایزه ادبی امیرحسین فردی

رایگان
خرید
    نظر شما چیست؟
    • معرفی کتاب
    • مشخصات کتاب
    رمان درباره حوادث مربوط به اشغال اردبیل به وسیله روس ها و واقعه تلخ تاراج اردبیل و گنجینه بقعه شیخ صفی الدین توسط روس ها است که از زبان 2 شخصیت داستانی نوجوانی به نام «آلیش» و گرگش «دؤشلی» روایت شده است.

    در این اثر که یک متن کلاسیک خطی است سعی شده است برای نسل امروز از تاریخ اردبیل خصوصا تاریخ صد ساله آن گفته شود، هنوز متاسفانه تاریخ اردبیل خصوصا در حوزه داستان رمان درباره وقایع انقلاب و دفاع مقدس بازگو نشده است.

    در این رمان پنجاه، شصت درصد وقایع تاریخ عینا بازگو شده است و باقی آن را از تخیل نویسنده بهره برده است.

    گزیده کتاب
    در آن نیمه شب سوم شهریور، صدای غرش چند هواپیما آن ها را از خواب پرانده بود. هر سه خودشان را به پشت بام رساندند. همسایه ها یکی یکی سرازیر شدند توی حیاط و بعضی ها از نردبان بالا کشیدند. جابر، پدر آلیش، دوخت به هواپیماها چشم و با تعجب گفت: «تاختا قانادلار.»

    آلیش انگار که بخواهد انگشتش را روی چراغ قرمز و چشمک زن بال چوبی ها بگذارد، دست بلند کرد و لب هایش جنبید: «بیر، ایکی، اوچ، دؤرت، بئش»

    بقیه را تند شمرد و گفت:«دوازده تان»!

    همسایه ها هم می شمردند. هواپیماها دوری بالای شهر زدند و جایی را تتق تتق کوبیدند. عده ای لب هِره دراز کشیدند و به تقلید از بقیه دست پشت سر گذاشتند و در همان حال ماندند. جابر با نگرانی دست روی شانه آذر گذاشت. نگاهشان که در هم گره خورد، دلهره در نگاه آذر هم موج زد و لحظه ای شقیقه اش به زُق زُق افتاد و گفت:«بایی جان!»