0.0از 0

اعترافات

برنده جایزه ی ادبی PEN امریکا در سال 2017

کتاب
دسته بندی
افراز
ناشر
ربیع جابر
نویسنده
رایگان
خرید
    نظر شما چیست؟
    • معرفی کتاب
    • مشخصات کتاب
    پدرم مردم را می ربود و آن ها رامی کشت. در یکی از کوچه های باریک بغل میدان برج، در یکی از کوچه های تنگ نه چندان دور از میدان، جلوی ماشین سفیدرنگی را گرفت و کارت شناسایی خواست... راننده ی ماشین می لرزید. ترسیده بود.

    چگونه به آن نقطه رسیده بود؟ اشتباهی وارد آن کوچه ی تنگ شده بود؟ راه را گم کرده بود؟ خود ماشین او را آنجا کشانده بود؟ ترسیده بود.... یک چیزی شد که شلیک کردند... به ماشین شلیک کردند. باران می بارید. تمام آن روز، باران نم می زد و پدرم و دوستانش بارانی پوشیده بودند. شاید آن مرد، به خاطر باران راه را گم کرده بود. به خاطر برف پاکن خراب، و چندتا مرد بارانی پوش که از مخفیگاه بیرون آمده بودند، افراد داخل ماشین را به گلوله بستند...