0.0از 0

کتاب یادگاران 13

کتاب
دسته بندی
سعید عاکف
نویسنده
رایگان
خرید
    نظر شما چیست؟
    • معرفی کتاب
    • مشخصات کتاب

    کتاب یادگاران ۱۳، توسط سعید عاکف به تحریر درآمده و در انتشارات روایت فتح نیز به چاپ رسیده و در دسترس عموم قرار گرفته است.

    معرفی کتاب یادگاران ۱۳

    کتاب موجود نسخه ی ۱۳ از سری کتب یادگاران است، این کتاب شامل ۱۰۰ روایت مختصر از قهرمان، محمد ناصر ناصری متولد هفتمین روز از خردادماه سال یک هزار و سیصد و چهل، در گازار از توابع بیرجند است. بعد از نهضت ملی به لشکر پاسداران ملحق گشته و در جنگ تحمیلی حضوری مستمر داشته است. وی از سرداران و در حوزه ی منطقه ای مسیولیتی مهم و اثرگذاری داشته است و سرانجام در هفدهمین روز از مراد ماه یک هزار و سیصد و هفتاد و هفت، به عنوان رایزن فرهنگی ایران در مزار شریف به مقام شهادت نائل شدند.
     شهید ناصری از دانش و علم هم غافل نبوده و مدرک مدیریت را از دانشگاه تهران اخد نموده است.
    نگارش این یادبود از زبان خانواده ی این شهید بزرگوار، همسر و  همراهان ایشان در دفاع مقدس به تحریر درآمده است. این یادبود از زمان بچگی تا شهید شدن، از اخلاق و مرام و اعتقادات ایشان، روایت می کند. 

    برشی از متن کتاب یادگاران ۱۳

    شش هفت سالش که بود، یک روز با هم زدیم به صحرا. باید برای گوسفندها علوفه جمع می کردیم. توی راه که می رفتیم، دیم زار زیاد بود. خواستم کار را آسان کنم. گفتم: «بیا از همین علف های اینجا بکنیم و ببریم.»
    گفت: «مگه نمیدونی این زمین ها مال مردمه؟ دور و برم را نگاه کردم گفتم حالا که کسی اینجا نیست، چرا بریم راه دور؟»
    گفت: (خدا که هست).
    * *
    بچه های روستا سر راه شان از کشت و کار مردم رد می شدند. گاهی حتی ناخنکی هم می زدند. محمد ناصر این کار را نمی کرد. وقتی هم می دید کسی می خواهد این کار را بکند، نمی گذاشت. گاهی هم آن ها را نصیحت می کرد.
    * *
    گله را با هم بردیم چرا. یله اش کردیم توی یک علفزار، خودمان مشغول بازی شدیم.
    گوسفندها کم کم پخش و پلا شدند. یک وقت فهمیدیم چند تای شان نیستند. دلمان ریخت. پاک هول کردیم. می دویدیم این طرف، می دویدیم آن طرف. انگار آب شده بودند رفته بودند توی زمین. محمد ناصر گفت: این جوری فایده نداره.»
    گفتم: پس میگی چی کار کنیم؟
    گفت: وضو بگیریم دو رکعت نماز بخونیم. خدا کمک مون می کنه.
    * *
    کلاس سوم دبستان با هم بودیم. همان روزهای اول، کتاب فارسی را تا آخر خواند. تمام شعرهایش را هم حفظ کرد. یک روز مدیر بردش سر صف. همه ی شعرها را برای بچه ها خواند. خط قشنگی هم داشت. نمونه های خوشنویسی اش را به در و دیوار مدرسه می زدند. خاطرم هست کلاس پنجم، سه نفر یک ضرب همان خرداد ماه قبول شدند. یکی شان محمد ناصر بود. معدلش هم خوب شد.

    خرید کتاب یادگاران ۱۳

    خرید نسخه ی چاپی کتاب یادگاران ۱۳ را می توانید از طریق سایت و یا نرم افزار فراکتاب خریداری نمایید. پس از خرید، کتاب برای شما ارسال خواهد شد.

    خرید کتاب یادگاران ۱۳