0.0از 0

قصه های نهج البلاغه (3): گرسنه ای که سیر نمی شود

رایگان
خرید
    نظر شما چیست؟
    • معرفی کتاب
    • مشخصات کتاب

    معرفی کتاب گرسنه ای که سیر نمی شود

    ما آن مرد را نمی‌شناختیم. یعنی من تا آن لحظه او را در سپاه خودمان ندیده بودم. او چند جمله سخن گفت. معلوم بود آدم باسوادی است. امام (ع) خوشروتر از همیشه، به او خیره بود و با احترام نگاهش می‌کرد. حتماً او را می‌شناخت. آن مرد از امام علی (ع) تعریف زیادی کرد. به او درود زیادی گفت و از مقام بالایش با احترام یاد کرد. بعد گفت: «من در همه حال پیرو شما هستم و از شما اطاعت می‌کنم. »

    سپس بر جای خود نشست. امام علی (ع) به سخنرانی خود ادامه داد، اما با حرفهایی که برای ما زد، معلوم شد درودها و ستایش‌های آن مرد محترم را نپسندیده است. اما ما خوب می‌دانستیم امام (ع) بیشتر از آنچه که آن مرد ناشناس گفته بود، در پیشگاه خداوند مقام و منزلت داشت. آن مرد چند بار دیگر برخاست و از امام (ع) تعریف کرد، اما امام علی (ع) برای ما حرفهایی زد که معلوم بود، تعریف و تمجید دیگران را نمی‌پسندد.