5.0از 5

دوازده قانون زندگی

زندگی و کسب وکار موفق برای همه (97)

رایگان
خرید
    نظر شما چیست؟
    • معرفی کتاب
    • مشخصات کتاب

    معرفی کتاب دوازده قانون زندگی

    کتاب دوازده قانون زندگی اثر جوردن پترسون و مترجمی سیده ژاله موسوی نصر و ویراستاری خلیل رضوی است.این کتاب را انتشارات کهکشان دانش منتشر کرده است.

    کتاب دوازده قانون زندگی کتابی است که از ترکیب توصیه‌های معقول نشات گرفته از تجربیات کلینکی مولف و حکایات الهام‌بخش زندگی شخصی‌اش؛ ذکر تجارب آکادمیک او در زمینه روان‌شناسی و بیان تاریخی و روشنفکرانه مجموعه متنوعی از «کتاب‌های مهم» ساخته شده است.

    با اینکه موضوعات این کتاب جدی هستند، جوردن اغلب با شوخی در مورد آن‌ها صحبت می‌کند، همان‌طور که سرفصل‌ها نشان می‌دهند. او ادعا نمی‌کند که مطالب جامع هستند و گاهی این فصول شامل بحث‌های گسترده‌ای از روانشناسی ما هست که او آن را درک می‌کند. پس چرا این را کتاب راهنما ننامیم، اصطلاح دوستانه و راحت‌تری نسبت به قوانین؟

    گزیده کتاب دوازده قانون زندگی

    من به عنوان روان‌شناس بالینی در دانشگاه مک‌گیل مونترآل آموزش دیده‌ام. گاهی در دوران تحصیل همکلاسی‌هایم را در بیمارستان داگلاس مونترال می‌دیدم، جایی که اولین تجربیات مستقیم را با بیماران روانی داشتند. داگلاس چند هکتار زمین داشت و چندین ساختمان. افراد زیادی با تونل‌های زیرزمینی مرتبط بودند برای حفاظت از کارکنان و بیماران از زمستان‌های پایان‌ناپذیر مونترال.

    بیمارستان یک‌بار صدها بیمار را در خود پناه داد. قبل از داروهای ضد روان‌پریشی و جنبش‌های گسترده غیر سازمان‌زدایی در اواخر دهه شصت، همه پناهگاه‌های مسکونی را تعطیل کرده، اغلب بیماران آزاد شده را به زندگی سخت در خیابان کشاندند.

    در اوایل دهه هشتاد، وقتی اولین‌بار از محوطه بازدید کردم، همه ساکنان به جز ساکنان به شدت آسیب‌دیده ترخیص شده بودند. کسانی که باقی مانده بودند غریبه بودند و خیلی آسیب‌دیده. آن‌ها اطراف ماشین‌های خودکار پراکنده در تونل‌های بیمارستان جمع شدند.

    مثل کسانی که دیان آربوس از آن‌ها عکس گرفت یا بوش هیرونیموس آن‌ها را نقاشی کرد. یک روز من و همکلاسی‌ام در صف ایستاده بودیم. ما منتظر روان‌شناس آلمانی بودیم که برنامه بالینی داگلاس را ارائه می‌داد. یک بیمار بستری طولانی‌مدت شکننده و آسیب‌پذیر، به یکی از دانشجویان دیگر، زن جوان محافظه‌کار پناه برد. بیمار با او دوستانه و مثل بچه‌ها صحبت کرد و پرسید، چرا اینجا ایستادید؟ چه‌کار می‌کنید؟ می‌توانم پیش شما باشم؟ همکلاسی‌ام سمت من برگشت و با عدم قطعیت پرسید، به او چه بگویم؟ او غافل‌گیر شد، درست مثل من، با این درخواست یک فرد آزاردیده.