0.0از 0

میان گریه می خندم

خاطرات یاور نوراله زاده

کتاب
دسته بندی
خط هشت
ناشر
رایگان
خرید
    نظر شما چیست؟
    • معرفی کتاب
    • مشخصات کتاب

    میان گریه می خندم

    خاطرات یاور نورالله زاده

    پاییز بود. جنگ تازه شروع شده بود. اطرافیان می گفتند تا او دور ه ی سه ماهه ی آموزشی را بگذراند، جنگ تمام می شود. مادرش با همین امید که جنگ خیلی زود تمام خواهد شد پسرش را راهیِ خدمت سربازی کرد. خواهرانش هم که برادر کوچک شان را مانند مادر دوست داشتند به بَدرقه اش آمدند. یاور که همیشه آرزو می کرد به سربازی برود حتی تصور هم نمی توانست بکند که آغاز دوره ی سربازی او با آغاز جنگ یکی شود. او به همراه دو نفر از دوستانش، علی جان و زکی الله که پسر عمو بودند و هم باید به خدمت سربازی می رفتند؛ به سرعین رفتند. آنجا به آن ها گفتند: «شما را به مشگین شهر اعزام خواهند کرد.» خوشحال شدند. با خودشان گفتند: «خیلی خوب شد مشگین شهر نزدیک است و این شانس ماست.» آن ها را از سرعین به نیر فرستادند و از نیر به اردبیل. ***