0.0از 0

تاما گربه ی شانس

کتاب
دسته بندی
وندی هنریچس
نویسنده
رایگان
خرید
    نظر شما چیست؟
    • معرفی کتاب
    • مشخصات کتاب

    گزیده ی کتاب تاما گربه ی شانس

    سال­ ها پیش، من یک گربه بودم که فقط دنبال جا و غذا بود. بعد از یک گشت و گذار طولانی و خسته کننده به یک معبد متروکه و خرابه رسیدم که پای یک کوهِ پوشیده شده از برف بود.

    دمِ درِ اونجا نشستم و با پنجه­ ی راستم روی هوا به نشونه­ ی احترام منتظر موندم. راهب معبد، با چند دونه برنج توی یک ظرف به من خوش آمد گفت و من گربه­ ی خوش شانسی بودم که اون راهب من رو به داخل راه داد. راهب به دستم نگاه کرد و گفت:گربه کوچولو، صدمه دیدی؟

    من در جواب با چشم های سبز رنگم بهش لبخند زدم. صدمه ندیده بودم، فقط پنجم رو به نشونه احترام ژاپنی بالا برده بودم.