5.0از 5

رو به آسمان در شب

کتاب
دسته بندی
رایگان
خرید
    نظر شما چیست؟
    • معرفی کتاب
    • مشخصات کتاب
    در نیمه های راهروی دراز هتل فکر می کرد که باید دیر شده باشد و بر سرعت گام ها افزود و به طرف موتورسیکلتش رفت . دربان به او قول داده بود مراقب موتور سیکلتش باشد با نگاهی به مغازه مجاور متوجه شد که ساعت 10دقیقه به 9 است شاید زودتر هم می رسید . آفتاب از لای ساختمان های بلند مرکزی می تابید و او سوار موتورش شد هوا خوب بود و موتور زیر پایش صدا می کرد و باد خنک شلاقوار به شلوارش می خورد .
    دید که وزارت خانه های صورتی رنگ ، سفید ردیف خیابان های مرکزی با درخشان می گذرد . حالا به بهترین قسمت مسیرش که تفریحی خوشایند بود نزدیک می شد . خیابانی دراز با رهگذران اندک در دوطرف ، درخت ها ی میوه های بزرگی که باغچه هایشان را پرچینهای کوتاه احاطه می کرد سرهایشان را به سمت پیادرو پایین آورده بودند . شاید کمی حواسش پرت بود اما عاقلانه در سمت راست خیابان پیش می رفت خود را در اختیار درخشش روشن روزی که تازه آغاز شده بود می گذاشت ...